کردم به غلامی سرایت عادت
من را دچار به درد عشقت کردیی
یک شب کنار پنجره فولادت
کردم به غلامی سرایت عادت
من را دچار به درد عشقت کردیی
یک شب کنار پنجره فولادت
عمریست که از عشق شما بی تابم
من بنده ی تو ، و تو شدی اربابم
هر شب به امید دیدنت در رویا
با دیدن عکس کربلا می خوابم
با قد خمت چه با شکوهی زینب
محکم تو همیشه مثل کوهی زینب
ارباب سفینه النجات است ولی
در کشتی او تو همچو نوحی زینب
شما به خاطر دین ما زمین خوردی
میان کوچه هزار بار سجده کردی تو
میان کوچه برای خدا زمین خوردی
طناب و مرکب و نامردمان بی غیرت
شما و پیری و این درد پا ، زمین خوردی
تو هم شبیه ابالفضل مادرت دیدی ؟
که بغض کردی و آقا بی هوا زمین خوردی
شبیه موج خروشان که در تب و تاب است
بلند گشتی و بعدش شما زمین خوردی
قدت شبیه الف بود گشته ایی چون دال
قدت خمیده و با قد تا زمین خوردی
به مادر تو که آقا جسارتی کردند
شبیه مادرت خیر النسا زمین خوردی
میان کوچه ی تنگی اسیر سلسله ایی
شبیه زینب کبری شما زمین خوردی
تو هم شبیه کبوتر که زخمی و تنها ستدوباره پر زدی اما بی صدا زمین خوردی
به یاد ناقه و طفلی که بی هوا افتاد
همیشه بوده ایی تو هر کجا زمین خوردی
چرا تمام تنت گشته زخمی ای آقا
دوباره گشته جسارت یا زمین خوردی
عشقت میان ظلمت دل نور است
هر کس به طواف تو ببندد احرام
حجش قبول و سعی او مشکور است
من ذره ی خاکم که گذشتم ز جهانی
حالا که رسیدم به پر چادر پاکت
بی بی نکند چادر خود را بتکانی
با غصه و درد آمده ام سوی تو بی بی
حا شا که منه غم زده از خویش برانی
عقلم که فدا شد دل من هم به فدایت
ماند ست برایم فقط این عمر جوانی
من بی کس و کارم ، و شما یار غریبان
و الله که من اینم و والله تو آنی
گر ضامن آهو شده سلطان خراسان
تو شاه قمی که به سگی داده امانی
عمریست که دنبال حریم گل یاسم
عمریست که گیرم من از او از تو نشانی
دل تنگ حسینم ، و تو این نوکر خود را
بی بی چه شود گر به حریمش برسانی
.......................................................................
از قوم می نویسم برای بانوی قم
من عبد و مرید مکتب دل هستم
گر ناقصم و بدون معنی اما
در پازل هیئت تو کامل هستم
لطمه شده به صورت مهتاب می خورد