بهر تبرک از تو جدایش نموده اند
دلگیر شد ز ما به خدا تربت حرم
مولا غم خود به خواهرت میگویم
درد دل خود به اکبرت میگویم
این بار اگر به کربلایم نبری
آقا به خدا به مادرت میگویم
آتش زده بر جان و دلم آقا جان
هر شب شده مثل قاتلم آقا جان
دغ میکنم و دلیل آن معلوم است
این عکس حرم مقابلم آقا جان
عمریست که از عشق شما بی تابم
من بنده ی تو ، و تو شدی اربابم
هر شب به امید دیدنت در رویا
با دیدن عکس کربلا می خوابم
عشقت میان ظلمت دل نور است
هر کس به طواف تو ببندد احرام
حجش قبول و سعی او مشکور است
من عبد و مرید مکتب دل هستم
گر ناقصم و بدون معنی اما
در پازل هیئت تو کامل هستم
لطمه شده به صورت مهتاب می خورد
در دل همیشه روضه بر پا کرده
مجنون توایم و این دلم می ماند
مدیون عنایتی که زهرا کرده